آزادی
آی ارواح شهر احاطه ام کنید
عبوس، با زنجيرهايي كه از ميان دست هاي به هم پيوسته آويزان است
احاطه ام كنيد
شايد به خاطر آورم نام دختري پريده رنگ
كه پشت ميله هاي عمود پنجره افليج شد
بوي لانه كبوتر مي داد و آفتاب گردان هاي ونگوگ يكسره سمت نگاهش بود
آي برادر شما كه چراغ قوه ات را رو به آسمان گرفته اي
نامش را نمي داني
آی ارواح شهر احاطه ام کنید
عبوس، با زنجيرهايي كه از ميان دست هاي به هم پيوسته آويزان است
احاطه ام كنيد
شايد به خاطر آورم نام دختري پريده رنگ
كه پشت ميله هاي عمود پنجره افليج شد
بوي لانه كبوتر مي داد و آفتاب گردان هاي ونگوگ يكسره سمت نگاهش بود
آي برادر شما كه چراغ قوه ات را رو به آسمان گرفته اي
نامش را نمي داني
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر